سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره ی سرخ حقیقت بعد ازآن طوفان رنگ پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
از کنار خیمه ها که گذشت ، آمد بین کشته ها تن صاحبش را پیدا کرد ؛
بو کرد ؛ رفت طرف فرات...
توی آب فرو رفت و دیگر کسی اسب خونی را ندید...!
الســّـلام علیک یا ابـاعبـــــدلله الحسین (ع)
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند گویا عـزای اشـرف اولاد آدم است
گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است
از ابتدا تو بودی... در انتها تو ماندی...!
فرماندهی از آن توست یا حسین !
یک ظهرداغ وچشم های شوم وبی احساس
دست جدا از تن و مشـک خــالی عبـــاس
می شد تشنه از سر شط بلند نشود ؛ وقتی گفتند آب بیاور. می شد سیاهی هایی که دو سوی نهر، پشت درخت ها بودند بشمارد و حساب کند که نمی شود ! زیرک و شجاع بود و هوای همه چیز ...