الســــــّـلام علیک یا اباالفضـــل

یک ظهرداغ وچشم های شوم وبی احساس  

 

                                                   دست جدا از تن و مشـک خــالی عبـــاس

 

می شد تشنه از سر شط بلند نشود ؛ وقتی گفتند آب بیاور. می شد سیاهی هایی که دو سوی نهر،  پشت درخت ها بودند بشمارد و حساب کند که نمی شود ! زیرک و شجاع بود و هوای همه چیز ...

  

 

 

می شد تشنه از سر شط بلند نشود ؛ وقتی گفتند آب بیاور. می شد سیاهی هایی که دو سوی نهر،  

پشت درخت ها بودند بشمارد و حساب کند که نمی شود ! زیرک و شجاع بود و هوای همه چیز 

را داشت . پرچم ها را برای همین داده بودند دستش . می شد به او تکیه کرد. فقط پای برادرش

که به میان می آمد وضع فرق می کرد؛ حساب یادش می رفت؛ یادش می رفت که با دندان نمی

شود مشک را این همه راه برد ! یادش می رفت همه سیاهی های پشت درخت ها تیر دارند و

عمود آهنی ؛ یادش می رفت بی چشم و دست اسب را نمی شود برد سمت خیمه ها ! می شد

تشنه از سر شط بلند نشود ؛ می شد آب را نریزد روی آب ولی پای برادرش که به میان می

آمد...

نظرات 1 + ارسال نظر
سید یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 20:24

حسین همه را به تلاش و مبارزه برای دستیابی به حقیقت زندگی فرا خواند. چرا که پیام کربلا و عاشورا پیام حریت، عدالت، عزت و سرافرازی است و نباید این اهداف بزرگ در مکتب حسین فراموش شود. اگر این اهداف نادیده گرفته شود فلسفه عزاداری و به تبع آن راه حسین (علیه السلام) فراموش خواهد شد. حسین بر ما آموخت که چگونه، عقیده را پاس بداریم. او راه جاودانگی معنوی و مردی را از راه درست و اصولی ترسیم کرد. پس بر او سلام باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد